شب ششم محرم
داشتم به این فکر میکردم که چند درصد از ماهایی که میریم هیئت وحسینیه ها سعی میکنیم رفتارمون و به اباعبدالله نزدیک کنیم ؟
وقتی از شرایطی که دارم میترسم یاد صحنه ی
بسته بودن کوفه میوفتم که باعث شد کاروان آقا بره سمت کربلا ،
دیگه مانع بزرگتر از این هست مگه ؟
چطور میشه حُری رو که راهت و بست و از دور ببخشی ، چطور میشه به شمر بگی بلند شو برو شفاعتت میکنم به مادرم قسم ، چطور میشه که حضرت زینب سر نماز نشسته اونایی که اباعبدالله رو سنگ میزدن دعا میکرد ؟
جوابم سوالم این بود که یه خدایی هست که یادش دلهارو اروم میکنه .
یه خدایی هست که اگه محبتش و به دلت راه بدی دیگه مانعی نداری
یه خدایی هست که اگر دلت قرص شه بهش دیگه از چیزی ترس نداری ، نه تنها ترسی نداری بلکه میتونی بدترین ها رو هم ببخشی .
کاش تو محرم بیشتر این راه رو بشناسم . کاش .
کاش دلمون هر لحظه بیشتر به خدا قرص شه .
عکس و متن هم از خودم .
درباره این سایت